♥♥اینجا همه چی هست♥♥
یه وبلاگ برای سرگرم کردن تو.....
چ جورآدمی هستی؟
زود عاشق می شی؟
چ قدردوس داری عشقتو ببینی؟
بروادامه مطلب...
ادامه مطلب ... دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:, :: 17:17 :: نويسنده : مروارید
کودکی اندیشید: خدا چه میخورد؟چه می پوشد؟کجامنزل دارد؟ ندا آمد: اوغم بندگانش رامیخورد،گناهانشان رامی پوشدودرقلب شکسته ی آنان ساکن است.....
سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:, :: 17:49 :: نويسنده : مروارید
راستی اول عضوشو.... :) می تونی ازی نگاه کسی ک روب روته روبشناسی؟
درست کاره؟
ارتباطش بامردم خوبه یاخجالتیه؟
دنبال پول وماله؟
یا پی خوشگلیشه؟
بروادامه ی مطلب....
ادامه مطلب ... سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:, :: 17:44 :: نويسنده : مروارید
اضطراب شدید داری؟
یا خیلی ریلکسی؟
یامیتونی اضطرابت روبا چندتاکتاب روانشناسی برطرف کنی؟
ادامه مطلب ... دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:, :: 18:12 :: نويسنده : مروارید
تا حالا دقت کردین همیشه بامیه زود تموم میشه و زولبیا زیاد میاد ؟ . . تا حالا دقت کردین راننده تاکسی هایی که بیشتر باهات گرم میگیرن و حرف میزنن ، کرایه بیشتری میگیرن و تو هم روت نمیشه چیزی بگی ؟ . میگم تا حالا دقت کردین تو خونه یه سری وسایل هست که همیشه همه جا میبینیشون ؟ اما خدا اون روز رو نیاره که بهشون احتیاج پیدا کنی !!! دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:, :: 18:10 :: نويسنده : مروارید
♦ ۸ صبح: تو رخت خواب….. ♦ 9 صبح: یکم وول میخوره یه لنگه از پاشو از زیر پتو میده بیرون کفش های مارک دارش هنوز پاشه از پارتی دیشب اومده زحمت در آوردنشم نکشیده…. ♦۱۰ صبح: مامان در و باز میکنه میبینه پسرش خوابه(الهی مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش کارای پایان نامه اش رو میدیده گناه داره صداش نکنم یکم دیگه بخوابه!)(اه اه حالم به هم خورد23) ♦۱۱ صبح: از جا میپره سمت دستشویی………….(اگه نه که باز خوابه) ♦ ۱۲ صبح یا ظهر: موبایلشو میبینه ۹۹ تا میس کال ۱۹۹ تا اس ام اس سرش گیج میره سونیا - رزا- سارا-بهناز -نازی-ژیلا- الناز- بیتا و………اقدس و شوکت هم آخریاشن اوه باز زنگ میخوره؟ سایلنت بهترین راه حله! ♦ ۱ ظهر: مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم بابک جان بیدار شو مادر لنگه ظهر پاشو ضعف می کنیا! خوشگلم مامانت قوربونه ابروهای شمشیریت بره ….بابک جاااااان عللللللللللللی (پتو رو میکشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم پاشو دیگه پرتش میکنه ♦ ۲ ظهر: ماماااااااااااااان …..ناهار(چه لوس...اییییییییییی23) ♦ ۳ ظهر: مامااااان جورابام کو؟(پسرا همیشه شلختن051435) ♦ ۴عصر: مامااااااااااان ….سوییچ؟؟ ♦ ۵ عصر: اولین اتو…(مسافرکشی صلواتی پسرا بیشتر برا ثوابش این عمل انسان دوستانه رو انجام میدن) ♦ ۶ عصر: به دستور مامان میره دنبال آبجی کوچیکه کلاس زبان البته این کار هم فقط از روی علاقه به خواهر انجام میده نه برای دید زنی چشم ها مثل چراغ پلیس میگرده که کسی از قلم نیوفته البته این کار هم برای نظارت وحس انسان دوستی انجام میده و فقط کافیه یک پسر ۱۰ ساله بیاد بیرون از کلاس خواهر پشت کنکوریشو خفه میکنه که ..آره کلاس مختلطه تو هم این همه کلاس حتما باید بیای اینجا! حالا باشه خونه حسابتو میرسم به لیدا بگو بیاد برسونیمش دیر وقته زشته..(داداش آخه اون که خونه اش ۲ساعت با ما فاصله است….امان از این خواهر ها که درد برادراشونو نمی فهمن نمی دونن برادر جون بیچاره کمک و امداد…) ♦ ۷ عصر: لیدا خانم شما تشنه تون نیست آبجی؟ تو چی؟ با یه آب زرشک چطورین؟ ♦ ۸ غروب: دم خونه لیدا و لحظه فراق ….چه زود دیر می شود….!!! ♦۹ شب: آقا این خانم برسونین به این آدرس با آژانس خواهرو پیچوند….. ♦ ۱۰شب: یه مهمونی کوچیک طرفای کامرانیه حیلی خلوت فقط از دور شبیه تظاهرات میمونه… ♦۲شب:مادر کجا بودی؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر برای پایان نامه ات زحمت میکشی دیگه جون نمونده برات بیا یه لقمه غذا بخور جون بگیری؟ نه مامان خسته ام با لباس تو رختخواب ولو میشه (مادر: الهی مادرت بمیره باز بی غذا خوابید خدا لعنت کنه هر چی دانشگاه بچه های مردم اسیرن برا یه درس هر شب تحقیق!!!) دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:, :: 18:7 :: نويسنده : مروارید
وقتیکه مرغ این قدرگرونه....
موافقی؟
بازم میام.... دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:, :: 18:6 :: نويسنده : مروارید
سلام بر تو میدونم که صدامو شناختی پس خودمو معرفی نمیکنم شایدم نشناختی، منم غضنفر آااه ای عشق من، چند روز که دلم برات گرفته و گلبم مثل یه ساعت دیواری هر دقیقه شصت لیتر آب را تقسیم بر مجذور مربع میکنه، حالا بگو بقال محل ما چند سالشه؟
امروز یاد آن روزی افتادم که تو من را دیدی و یک دل نه صد دل من را عاشق خودت کردی. یادت میآید؟
ای بابا عجب گیجی هستی، یادت نمیآید؟
خیلی خنجی، خودم میگم. اون روز که من زیر درخت گیلاس سر کوچه، لبو کوفت میکردم با بربری. ناگهان پدرت تو را با جفتک از خانه بیرون انداخت و من مثل اسب به تو خندیدم، خیلی از دست من ناراحت شدی. ولی با عشق و علاگه به طرف من آمدی. خیلی محکم لگدی به شکم من زدی و رفتی. آن لگد را که زدی برق از چشمانم پرید و حسابی عاشقت شدم.
از آن به بعد هر روز من زیر درخت گیلاس میایستادم تا تورا ببینم، ولی هیچوقت ندیدم. اول فکر کردم که شاید خانه تان را عوض کردید ولی بعدا فهمیدم درخت گیلاس را اشتباه آمده بودم. یک گاب عکس خالی روی میزم گذاشتم و داخل آن نوشتم “عشقم” هروقت آن را میبینم به تو فکر میکنم و تصویر تو را به ذهن میآورم. اینم بگم که من بدجوری گیرتیم هااااااااا ! مثلا همین دیروز داداشم داشت به گاب نگاه میکرد، دو تا زدم تو سرشو بهش گفتم مگه تو خودت ناموس نداری به دختر مردم نگاه میکنی؟ راستی این شمارهای که به من دادی خیلی به دردم خورد. هر روز زنگ میزنم و یک ساعت باهات درد دل میکنم و تو هم هی میگی “مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمیباشد” من که میدونم منظورت از این حرفا چیه!! منظورت اینه که تو هم به من عشق میورزی، مجه نه!؟ یه چیزی بهت میگم ولی ناراحت نشی، گوساله! این چه وضع ابراز عشقه؟ ناراحت شدی؟ خاک بر سر بی جنبت!! آدم انقد بی جنبه؟ ولی میدونم یکی از این روزا سرتو میندازی پایین و عین بچهٔ آدم میای تو خونهٔ من، راستی خواستی بیای ده تا نون بربری هم سر راهت بجیر! یه روزی میام خواستگاریت، میخوام خیلی گرم و صمیمی باباتو ببوسم و چندتا شوخی دستی هم باهاش میکنم که حسابی اول زندگی باهم رفیق بشیم، راستی کلهٔ بابت مثل نور افکن میمونه. بعد عروسی بهش بجو خیلی طرف خونهٔ ما پیداش نشه. من آدم کچل میبینم مزاجم بهم میریزه! چند وقت پیش یه دسته گل برات از باغچه کندم که سر کوچتون دادمش به یه دختر دیگه، فچر بد نکن! دختر داشت نگاهم میکرد منم تو رودرواسی جیر کردم گل رو دادم بهش، اونم لبخند ملیحی از ته روده اش به من زد. درسته دختره از تو خیلی خوشگل تر بود ولی چیکار کنم که بیخ ریش خودمی. راستی من عاشق قورمه سبزی ام (البته بعد از تو) اگه برام خواستی درست کنی حواست باشه، بی نمک بشه، بسوزه ، بد طعم بشه همچی لگدی بهت میزنم که نفهمی از من خوردی یا از خر! خلاصه اینکه بی قراری نکن، یه خط شعر هم برات گفتم. خوشت اومد اومد، نیومد به درک!
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم فکر نکن یاد تو بودم، داشتم اونجا ول میگشتم
پسر : سلام.خوبی؟مزاحم نیستم؟
دختر: سلام. خواهش می کنم.? asl plz پسر : تهران/وحید/۲۶ و شما؟ دختر : تهران/نازنین/۲۲ پسر : اِ اِ اِ چه اسم قشنگی!اسم مادر بزرگ منم نازنینه. دختر: مرسی!شما مجردین؟ پسر : بله. شما چی؟ازدواج کردین؟ دختر : نه. منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه؟ پسر : من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT اَمِریکا دارم. شما چی؟ دختر : من فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم. پسر : wow چه عالی!واقعا از آشناییتون خوشحالم. دختر : مرسی. منم همین طور. راستی شما کجای تهران هستین؟ پسر: من بچه تجریشم. شما چی؟ دختر : ما هم خونمون اونجاس. شما کجای تجریش می شینین؟ پسر : خیابون دربند. شما چی؟ دختر : خیابون دربند؟ کجای خیابون دربند؟ پسر : خیابون دربند. خیابون…… کوچه……پلاک….شما چی؟ دختر : اسم فامیلی شما چیه؟ پسر : من؟ حسینی! چطور؟ دختر : چی؟وحید تویی؟ خجالت نمی کشی چت می کنی؟تو که گفتی امروز با زنت می خوای بری قسطای عقب مونده خونه رو بدی.!مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟ پسر : اِ عمه ملوک شمائین؟چرا از اول نگفتین؟راستش! راستش!دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده…. آخه می دونین……….. دختر : راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی؟می دونم به فریده چی بگم! پسر : عمه جان ! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین!اگه بفهمه پوستمو میکّنه!عوضش منم به عمو فریبرز چیزی نمی گم! دختر : او و و و م خب! باشه چیزی بهش نمیگم. دیگه اسم فریبرزو نیاریا! راستی من باید برم عمو فریبرزت اومد. بای پسر : باشه عمه ملوک! بای……
«تنهابرای مادرم فنون دوست یابی رابه کارنبردم،اما اوازهمه بیشتربه من محبت ورزید...» -دیل کارنگی-
پسربچه ای یک ورق کاغذ به مادرش داد. مادرکه درحال آشپزی بود دستهایش راخشک کردونوشته راباصدای بلندخواند: «صورت حساب: کوتاه کردن چمن باغچه-5000تومان مراقبت ازبرادرکوچکم:2000تومان نمره ی ریاضی خوبی که گرفتم:3000تومان بیرون بردن زباله:1000تومان جمع بدهی شمابه من:11000تومان» مادر نگاهی به چشمان منتظرپسرش انداخت وچندلحظه خاطراتش رامرورکرد.سپس قلم رابرداشت وپشت برگه ی صورت حساب نوشت: «بابت 9ماه بارداری که دروجودم رشد کردی ،هیچ بابت تمام شبهایی که به پایت نشستم وبرایت دعاکردم ،هیچ بابت تمام زحماتی که دراین سالهابرای توکشیدم،هیچ بابت غذا،نظافت تو،اسباب بازی هایت،هیچ واگرشما اینها راجمع بزنی خواهید دید که:هزینه ی عشق واقعی من به توهیچ است.» وقتی پسرآنچه راکه مادرش نوشته بودراخواند،چشمانش پراشک شدودرحالی که به مادرش نگاه میکرد،گفت: «مامان.............دوستت دارم.....» آنگاه قلم رابرداشت وزیرصورت حساب نوشت: «قبلا به طورکامل پرداخت شده....» برگرفته ازوب ارحم الرحما جمعه 14 مهر 1391برچسب:, :: 15:34 :: نويسنده : مروارید
%%%%%%%%%%%%%% %%%%%%%%%%%%%%
%%%%%%%%%%%%%% یه بار عاشق شده بودم و شکست عشقی بدی خورده بودم! %%%%%%%%%%%%%%
یه عاشق میگه :
باورم نمیشه
خب بچه ها ناخنا رو میز !
اینکه میگن چربی هاتونو آب کنین همینه هاا ! از ایرادات مهم و بجای یک آقای خانه !
در حال بازی خرگوش بلا هستن ، تمرکزشون رو نریزین به هم لطفا !
استفاده بهینه که میگن اینه ! قبول دارین تا اینجا همش درست بوده
یعنی یه چیزی میبینی یه چیزی میخونی ! از این بدتره وضعیت !
حنا بندان !
ادامه مطلب ... پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:, :: 23:17 :: نويسنده : مروارید پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:, :: 23:16 :: نويسنده : مروارید
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اين جريان واقعی است : يکی از دوستان دکتر تعريف ميکرد برای يه بنده خدائی شياف تجويز کردم ، يارو رفت و يکهفته بعد اومد گفت آقای دکتر حالم خوب نشد بدتر هم شدم گفتم چرا ، گفت نميدونم تا اين کپسول ها که دادين را ميخورم دلم آشوب ميشه
غضنفر ميميره ميره اون دنيا، ازش ميپرسن چي شد مُردي؟ ميگه داشتم شير ميخوردم ! ميگن: شيرش فاسد بود؟ ميگه نه بابا، گاوه يهو نشست
يه پيرمرد چاخانه داشته خاطره تعریف میکرده، میگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، البته سال چهل و نه که مثل الان نبود دو نفر خیلی بود
يارو داشت واسه دوستش تعریف میکرد: آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل می رفتم، که یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم منو گرفت و خورد
از يکي ميپرسن فرق کچل با هواپیما می دونی چیه؟ میگه بابا ما سرمون ميشه کچل که اصلا فرق نداره هواپیما هم نکته انحرافی است
يارو سکه میندازه صندوق صدقات ٬ سوارش میشه
عروس ميره گل بچينه ، شهرداری ميگیرتش
يه بنده خدا پتروس فداكار رو با دهقان فداكار قاطي ميكنه، ميره انگشت ميكنه تو حلق راننده قطار
یارو با دختره دوست می شه می گه ببخشید اسم شما چیه؟ دختره می گه من اسمم شراره است ولی بچه ها صدام می کنن شراب. طرف می گه : منم اصغرم بچه ها صدام می کنن عرق سگی
يه نفر ميره جوراب فروشي ميگه آقا جوراب ميخوام فروشنده ميگه:مردونه ؟يارو دست ميده ميگه: مردونه يه يارو زنگ ميزنه پيتزا فروشي ميگه يه پيتزا مي خواستم. فروشنده ميگه . به نام ... ؟ يارو ميگه . آخ آخ . ببخشيد .به نام خدا , يه پيتزا مي خواستم
سرهنگه داشته امتحان رانندگي ميگرفته. از يارو ميپرسه: اگه يه نفر وسط خيابون بود، بوق ميزني يا چراغ؟ طرف ميگه: برف پاك كن جناب سرهنگ! سرهنگه كف ميكنه ميپرسه: يعني چي؟ يارو ميگه: يعني يا برو اين طرف يا برو اون طرف
پشت کنکوريه نذر میکنه اگه دانشگاه قبول بشه ،،،ننه اش رو با پای برهنه بفرسته کربلا
دختره تو جلسه خواستگاری يه باد صدا دار ازش در ميره ، داماد از بس ميخنده مي افته می میره رو سنگ قبرش می نویسند نسيمی آمد و گلی بر باد رفت
غضنفر ميره رستوران، گارسون ميخواد بزارتش سر كار ميگه: غذاي امروز «كوجی پورو تياپوفو ساخارينو گلاسه» با «ليمو» است! غضنفر ميگه : «كوجی پورو تياپوفو ساخارينو گلاسه» با چي
يارو ميره حرم داد می زنه : آقايون شلوغ نكنيد! حاجت ها قاطی میشه! من پارسال اومدم ، حامله شدم
يارو زنگ میزنه ۱۱۰ میگه آقا پدال گاز و پدال ترمز و پدال کلاچ و فرمون و دنده رو دزدیدن! پلیس میگه ، برو صندلی جلو بشین
یاروميره تو بانک وام بگيره ، ضامن نداشته منفجر ميشه
يه دفعه يه آفتاب پرست ميره رو جعبه مداد رنگی " هنگ " ميکنه
رو فتح ميکنه ، خبرنگارها جمع ميشن و ازش مي پرسند : آقا رمز موفقيت شما چي بود يارو قله اورست
اگه دیدی یه سوسک پشت و رو افتاده و داره دست و پا می زنه، فکر نکن داره جون میده... داره به قیافه تو می خنده
اگه دوتا هزارپاهم دیگروبقل کنن چی میشه؟ . . . . . . زیـــــپ
تست فيزيك كنكور : سرعت نور چه قدر است؟ 1- بد نيست 2- خوب است 3- الحمدالله 4- تو خوبي؟
تست هوش : به 750 گرم میگن چی؟؟؟ . . . . . . ميگن نیم کیلو و نیم
ميدوني به يه دختر خوشگل كه لباس خواب پوشيده چي ميگن؟ . . . . . . ميگن : شب بخير
پيروزي افتخار آميز دانشمندان ايراني در عرصه انرژي هسته اي و دستيابي آن عزيزان به اورانيوم غني شده رو ولش کن "خودت چه طوري؟
يارو ماشينش تو برف گير ميکنه زنجير نداشته ، سينه ميزنه
به آسمون نگاه ميکنم تو رو ميبينم ... به دريا نگاه ميکنم تو رو ميبينم ... به دشت های سبز نگاه ميکنم تو رو ميبينم و حتی وقتی به قلبم نگاه ميکنم تو رو ميبينم ... بابا بيا برو اونطرف بگذار يه چيز بهتر ببينيم
می دونی اگه ی کفترچاهی با ی قورباغه ازدواج کنه بچشون چی میشه؟ . . . . . . بچه دارنمیشن براشون دعاکنیدواین خبر روب بقیه بدین......
ی مدل فال جدیده فال که نیست،استخارس ی بارسوره ی حمدوبخون ۵تاصلوات بفرست چشاتوببند ونیت کن مثلا: برم یانرم میشه یانه و... اگه+اومد:برویامیشه اگه-اومد:نرویانمیشه اگه=اومد:برویا بایدتلاش کنی تابشه خیلی زحمت کشیدم نظرندی خیلی نامردی یا باید۳بارفال بگیری،۳تاهم نظربدی تاجبران زحمتام بشه.... بسم الله
حس هایی هایی که موقع مدرسه حالت منوواقعاتوصیف می کنن: جدی امروزبایدبرم؟؟؟!!!!
ooOooOooOooOoOooOooOooOooK نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه یَه یَه یَه
هئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی.....
تفکرات فردی درسنین مختلف ازپدرش: ۴سالگی:پدر من ازعهده ی همه ی کارها برمی آید. ۵سالگی:پدرمن همه چیزرامی داند. ۶سالگی:پدرمن ازهمه ی پدرهاباهوش تراست. ۸سالگی:پدرمن همه چیزراکاملانمی داند. ۱۰سالگی:دورانی ک پدرم درآن بزرگ شده،با امروزکاملافرق دارد. ۱۲سالگی:خوب،پدرمن هیچ چیزنمی داند.اوپیرتر ازآن است ک حتی کودکی خودراب یادبیاورد. ۱۴سالگی:به پدرمن توجه نکنید،هرچه باشد اودیگریک انسان قدیمی است. ۲۰سالگی:خدای من!پدرم دیگرکاملاپیرومزخرف شده. ۲۵سالگی:پدرم دراین مورد اطلاع چندانی ندارد،اماب هرحال بهتراست زنده باشد. ۳۰سالگی:شایدبهترباشدنظرپدرم رابپرسم،هرچه باشداوتجربه ی زیادی دارد. ۴۰سالگی:نمی دانم پدرم چگونه ازعهده ی این کاربرمی آمد!واقعاکه انسان عاقل وباتجربه ای بود! ۵۰سالگی:حاضرم برای آنکه پدرم دوبارهدرکنارم باشدوبامن حرف بزند،تمام زندگی ام رابدهم....
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید ___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-* _0♥0000♥___♥0000♥0,*-:¦:-* 0♥0000000♥000000♥0,*-:¦:-* 0♥00000000000000♥0,*-:¦:-* _0♥000000000000♥0,*-:¦:-* ___0♥00000000♥0,*-:¦:-* _____0♥000♥0,*-:¦:-* _______0♥0,*-:¦:-* _____0,*-:¦:-* ____*-:¦:-*_____. ....._____________,*-:¦:-* ___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-* _0♥0000♥___♥0000♥0,*-:¦:-* 0♥0000000♥000000♥0,*-:¦:-* 0♥00000000000000♥0,*-:¦:-* _0♥000000000000♥0,*-:¦:-* ___0♥00000000♥0,*-:¦:-* _____0♥000♥0,*-:¦:-* _______0♥0,*-:¦:-* _____0,*-:¦:-* ____*-:¦:-*_____0♥0♥____♥0♥0 __*-:¦:-*____0♥0000♥___♥000♥0 _*-:¦:-*____0♥0000000♥000000♥0 _*-:¦:-*____0♥00000000000000♥0 __*-:¦:-*____0♥000000000000♥0 ____*-:¦:-*____0♥00000000♥0 ______*-:¦:-*_____0♥000♥0 _________*-:¦:-*____0♥0 ______________,*-:¦:-* _______________,*-:¦:-* ___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-* _0♥0000♥___♥0000♥0,*-:¦:-* 0♥0000000♥000000♥0,*-:¦:-* 0♥00000000000000♥0,*-:¦:-* _0♥000000000000♥0,*-:¦:-* ___0♥00000000♥0,*-:¦:-* _____0♥000♥0,*-:¦:-* _______0♥0,*-:¦:-* _____0,*-:¦:-* ____*-:¦:-*_____0♥0♥____♥0♥0 __*-:¦:-*____0♥0000♥___♥000♥0 _*-:¦:-*____0♥0000000♥000000♥0 _*-:¦:-*____0♥00000000000000♥0 __*-:¦:-*____0♥000000000000♥0 ____*-:¦:-*____0♥00000000♥0 ______*-:¦:-*_____0♥000♥0 _________*-:¦:-*____0♥0 ______________,*-:¦:-* _______________,*-:¦:-* ___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-* _0♥0000♥___♥0000♥0,*-:¦:-* 0♥0000000♥000000♥0,*-:¦:-* 0♥00000000000000♥0,*-:¦:-* _0♥000000000000♥0,*-:¦:-* ___0♥00000000♥0,*-:¦:-* _____0♥000♥0,*-:¦:-* _______0♥0,*-:¦:-* _____0,*-:¦:-* ____*-:¦:-*_____0♥0♥____♥0♥ __*-:¦:-*____0♥0000♥___♥000♥0 _*-:¦:-*____0♥0000000♥000000♥0 _*-:¦:-*____0♥00000000000000♥0 __*-:¦:-*____0♥000000000000♥0 ____*-:¦:-*____0♥00000000♥0 ______*-:¦:-*_____0♥000♥0 _________*-:¦:-*____0♥ آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |